گزیده ای از کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین
ما در اینجا گزیده ای از کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین را برایتان آورده ایم.
هر آنچه آدمی درباره دیگران بگوید, درباره او خواهند گفت. و هر آنچه برای دیگران آرزو کند, همانا برای خود آرزو کرده است.
لعن و نفرین به خود دشنام دهنده باز می گردد. اگر انسانی برای کسی بدبختی بخواهد, بی تردید بدبختی به سراغ خود او خواهد آمد. اگر بخواهد به کسی کمک کند تا به موفقیت برسد همانا راه موفقیت خود را هموار کرده است.
انسان آگاه از ماوراءالطبیعه می داند که بیماری در زهن ریشه دارد و برای شفای تن نخست باید روح را شفا داد. روح همان ذهن نیمه هوشیار است که باید از تفکر نادرست رهانیده شود. به راستی اگر بگوییم بیماری و بدبختی زاییده تخلف از قانون محبت است به خطا نرفته ایم. “به شما حکمی تازه می دهم که به یکدیگر محبت کنید.” در بازی زندگی محبت و نیکخواهی بر هر تدبیری پیروز می شود.
داستان تمثیلی در این باره
زنی را می شناسم که ظاهرا سالیان سال دچار مرض پوستی وحشتناکی بود. پزشکان از علاج او درمانده بودند و زن سخت نا امید بود. بازیگر صحنه بود و می ترسید مبادا ناچار شود حرفه اش را رها کند. راه دیگری نیز برای حمایت از خود نداشت. بازی در نمایشنامه ای بازی خوبی ارائه داد و در همان شب گشایش موفقیتی چشمگیر به دست آورد. ناقدان به به و چهچه شان را بر سرش باریدند و او شاد و سرمست بود. اما روز بعد ورقه اخراجش را به دستش دادند.
مردی از بازیگران به موفقیت او حسد ورزیده و زمینه اخراجش را فراهم کرده بود. احساس کرد نفرت و انزجار سراسر وجودش را فراگرفته است. فریاد برآورد: “خدایا نگذار از آن مرد کینه ای به دل بگیرم.” آن شب در دل سکوت, دست به دعا برداشت و ساعتها به راز و نیاز ادامه داد. زن گفت:« چندی نگذشت که به سکوت و سکونی بی نهایت ژرف رسیدم. انگار با خودم, باآن مرد, با همه دنیا در آشتی و آرامش بودم. دو شب پیاپی این کار را ادامه دادم. روز سوم دریافتم که بیماری ام شفا یافته است.» او با طلب محبت و خیرخواهی, قانون را اجرا کرده بود. (چون محبت اجرای این قانون است.) و مرض که زاییده نفرتی نیمه هشیار بود ناپدید شد.
درباره انتقاد
انتقاد مدام «روماتیسم» ایجاد می کند. چون افکار ناشی از بدبینی و ناهماهنگی, خون را مسموم می کند و این سموم در مفاصل رسوب می کنند. حسد و نفرت و کدورت و وحشت, رشد کاذب پدید می آورد. اصولا هر مرضی حاصل ذهنی ناآرام است. یک بار در کلاسم گفتم: فایده ندارد از کسی بپرسی مسئله ات چیست. یاید از او بپرسیم: چه کسی برایت مسئله ایجاد کرده است؟ عدم بخشایش علت عمده امراض است. تصلیب شرایین یا انجماد کبد می آورد و بر بینایی اثر می گذارد. و اگر بخواهیم این بیماری ها را بشماریم سر به فلک می زند.
روزی به دیدار خانمی رفتم که می گفت از خوردن صدفی مسموم بیمار شده است. گفتم: «نه, صدف بی آزار بود. تو صدف را مسموم کردی. حالا تعریف کن ببینم چه شده است؟» گفت: « نزدیک نوزده نفر….» با نوزده نفر به جر و بحث نشسته بود و چنان هماهنگ شده بود که صدف ناسالم را به خود جذب کرده بود.
هر هماهنگی ظاهری نشانه ناهماهنگی باطنی یا ذهنی است. “رنگ رخسار خبر می دهد از سر درون”
پس نتیجه می گیریم تنها دشمنان انسان در درون خود او هستند. شخصیت یا فردیت یکی از آخرین دشمنانی است که باید بر آن چیره شویم. زیرا این سیاره به آِین عشق تشرف یافته است. کلام آخر اینکه : به دشمنان خود محبت کنید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید و به آنانی که از شما نفرت کنند احسان کنید. و به هر که به شما جفا رساند دعای خیر کنید.
خیزخواهی انسان نیکخواه, پیرامونش هاله ای عظیم از حمایت می آفریند. از این رو هر سلاحی که به سوی او نشانه رود کارگر نخواهد افتاد. به عبارت بهتر, محبت و رضایت مندی, دشمنان درون را نابود می کنند. ازاین رو برون از خویش نیز دشمنی نخواهد داشت.
برای کسی که رضایت مندی مردم را می طلبد در زمین سلامتی هست.
نظر بدهید