فیلم چهل سالگی – دیالوگ های ماندگار
فیلم چهل سالگی ساخته علیرضا رئیسیان ، نوشته مصطفی رستگاری ، با بازی عزت الله انتظامی ، لیلا حاتمی ، محمدرضا فروتن و فرزان اطهری ، محصول سال 1388 …
فیلمی آرام با دیالوگ هایی عمیق …
فرهاد : بعد از بیست سال ، بازم دست خالی .
استاد » بیست سال پیش توی فصل بهار ، اومدی این جا که ” عاشق یه شاهزاده خانوم خنیاگر شدم. می خوام ازدواج کنم. ” هه ، یه نوار هم گذاشتی ، گفتی ” صدای سازشو گوش کن ، بگو ببینم راز دلش رو می تونی برای من بگی ؟ ”
من چی گفتم ؟
فرهاد : گفتین اگه زبون دلشو نمی فهمی ، غلط می کنی ازش خواستگاری کنی!
استاد : دیگه چی گفتم ؟
فرهاد : گفتین این شاهزاده دلش شکستس یا دلش جای دیگس. اگه شکسته باشه می تونی پیود بزنی.
استاد : بند زدی پسر ؟!
فرهاد : فکر کردم زدم ، ولی حالا فکر می کنم …
استاد : بعضی دل ها مثل بلوره. زود می شکنه ، بند زدنش خیلی سخته …
فرهاد : کی دل بی ساز منو بند می زنه! داغونم استاد …
استاد : این سه کلمه ای که بهت می گم یادت نره : عشق ، ایمان ، مرگ.
فرهاد : همون سه کلمه ای که هر آدمی باید تنهای تنها تجربه کنه.
استاد : تنها عاشق می شی. تنها ایمان میاری. و تنها میمیری … من می تونم به تو ایمان قرض بدم …
فرهاد : می خوام بدونم.
استاد : چی رو می خوای بدونی ؟ … آخه هر دونستنی که به درد آدم نمی خوره. اگه آدم ها از دل و نیت هم با خبر بودن ، از دو فرسنگی خونه ی هم رد نمی شدن.
اکه بدونی غذایی که می خوری توی دل و رودت چه اتفاقی میوفته حاضری از گرسنگی بمیری ولی به غذا لب نزنی … می خوای بمیری ؟!
استاد : عدالت ، قضاوت ، حقیقت … ما فقط ظاهر کلمات را می شنویم ، از عمقشون بی خبریم.
نگار : اینقدر بهش نزدیک بودم که گاهی اصلا نمی دیدمش.
نگار : یه جایی خوندم که یه موج سوار وقتی از یه موج بلند رد میشه ، خیلی هیجان داره.
ولی به ساحل امن که می رسه، لذتش چند برابر میشه .
استاد : همه ی جوان ها بالاخره یک روز عاشق می شوند
ولی همه ی زندگی به همان عشق اول ختم نمی شود.
معمولا آدم با عشق اولش ازدواج نمی کند.
حتی گاهی با او حرف هم نمی زند ، اما احساس قشنگی است که همیشه خاطرات آدم را شیرین می کند.
نظر بدهید